html>

  SeCreT GaRdeN

 
 



شنبه، شهریور ۱۱  

*
خيلي منطقي ست
كه نصفه شب ِ‌من را به هم بزني به خاطر ِ خاطره اي دور كه هوسش
حالا
الان
بعد از آن دوران ِ سخت ِ مقاومت
بعد از رخوت غريبي كه دو سال مهمان ِ چشمهاي من بود
بعد از خستگي از عزيمتت
درمانده
تازه جان يافته
به جان ِ شما افتاده و ...
بيخيال
آمده بودم بگويم
من از گذر ِ خواب ِ پريشان ابر آمده ام
در رعدي كه شكاف انداخت
قصر شيشه اي ِ
شب
هايم
را.






*
من ام
و يه نصفه شب ِ
آبي نقره اي.







*
شبي كه قرار است
چشم هاي
تو
ستاره اش باشد.







*
قديم ها
طلوع خورشيد تولدي بود
و غروبش مرگي
حالا
انگار آنچه پيشترها ديده ايم و شنيده ايم
فريبي بيش نبوده
دگرگون شده همه چيز.





*
باد مي آيد و تو مست و آواره
در دنياي من
مي چرخي.







*
بي تفاوتم.
بي اعتنا.






*
حرف زياد است.
يادم نيست.





*
يك نصفه شب ِ تابستان كه سردترين شب سال شد.






*
اصرار مي كند كه برقص
مي گويم من از مادرم اجازه ندارم!
با لحن ِ جدي مي گويد، مثل ِ اينكه تو بچه ي زور هستي! با زور بايد باهات رقصيد،
با زور بايد خوابوندت، با زور بايد... !!!!









*
نصقه شب تان بخير
عابران ِ خواب آلود.






















---

Posted by: Abysmal @