html>

  SeCreT GaRdeN

 
 



پنجشنبه، مهر ۶  

*
لباس خواب ِ بنفشم هم شده است يكي عين ِ خودم.
بي خواب و بي قرار!

















---

Posted by: Abysmal @

چهارشنبه، مهر ۵  

*
امشب هوس كرده ام اين آهنگ را
به تو تقديم كنم
عزيزم.
به ياد شب هايي
كه از شهوت ِ تنت بال ِ فرشتگان
مي سوخت.






Where are you tonight
Wild flower in starlit heaven
Still enchanted in flight
Obsessions lament to freedom

A timeless word, the meanings changed
But I'm still burning in your flames
Incessant, lustral masquerade,

Unengaged, dimlit love didn't taste the same
And I still wonder if you ever wonder the same

And I still wonder...

----

Posted by: Abysmal @

دوشنبه، مهر ۳  

*
همه ي آدم هاي دور و برم جرم گرفته اند.
با مغزهايي كه از پاييز پارسال تا امسال هيچ رشدي نكرده اند.
چــقــدر تهوع آورست
كه آدم چشم باز مي كند مي بيند
فقط دو استثنا برايش مانده كه نيازي به جرم گير ندارند.



















*
با يكي از استثناها، براي اينكه حوصله امان سر نرود از دوروبرمان
مي خواهيم برويم جنگل ِ‌ ابر
همانجا كه فقط
مه
دارد با
جنگل
چند روزي چادر بزنيم
گوشت ِ سنجاب به سيخ بكشيم و مدام به هم تجاوز كنيم.
بعدش هم مي رويم كوير ِ مصر
توي يكي از اتاقك هاي زير ِ زمينش
روزها با بادبزن هاي حصيري خودمان را باد بزنيم و هوش همديگر را بسنجيم
شب ها هم كه هوا سرد مي شود
همديگر را بقل كنيم
و دو نفري بلندترين قصه اي كه مي توانيم ببافيم
براي كمك به بچه هاي شب زنده دار.








*
خسته
و كمي تا قسمتي
افسرده.








*
اگه خيلي مردي
برگرد
دوباره توي چشام
زل بزن.








*
يا همه بايد آسماني مي شدند يا جهنمي.
اين حد اعتدال
اين نبرد تنگاتنگ
اين تقابل خوبي و بدي
ديگر دارد حالم را به هم مي زند.

















---









Posted by: Abysmal @

جمعه، شهریور ۲۴  

*
از لاي ورق هاي زرد و مرطوب ِ زندگي
چه چيزها كه
بر زمين
نمي افتد.
چه خاطره هاي پوسيده اي كه
نرسيده به زمين
پودر
نمي شوند.

باورت مي شود ؟!










*
ترسو هايي مثل ‌ِ تو را
با يك ميو كردن هم مي شود از زندگي محو كرد.
نيازي نمي بينم
خودم را خسته كنم براي
پيچاندنت.















---

Posted by: Abysmal @

چهارشنبه، شهریور ۲۲  

*
يكي بيايد روزهاي من را
با خودش ببرد
در عوض
شب هايش را به من ببخشد.










*
بعضي روز ها مثل ِ‌ امروز اگر خودم را هم بكشم نمي توانم با كسي رابطه برقرار كنم.
دنبال سنگري مي گردم كه پشتش پنهان شوم يا مثلا معجوني كه براي بيست و چهار ساعت،
فقط بيست و چهار ساعت، نامريي ام كند.
خودم را با سكوت ِ دنيايم،با بو كشيدن در گذشته سرگرم مي كنم
گنگ و بي رمق در ميان ِ خاطره هاي دور
يا شيرجه مي زنم زير ِ آهنگ هايي كه دوستشان دارم
يا حباب هاي بزرگ ِ الوان مي سازم و هديه مي كنم به تيغ هاي كاكتوس ِ كوچكِ جلوي پنجره
با همكاري ِ عروسك هاي نرم ِ بالاي تختم اپرايي برپا مي كنم بي نظيـــر
صداي مادرم را موت مي كنم و ولوم ِخودم را بالا و بالاتر مي برم
دست هايم را ميزنم زير ِ چانه ام و به پسر ِ خانه ي رو به رويي كه Onanism اش گل كرده نگاه
مي كنم و به اش لبخند مي زنم. خب، هرچه باشد به كمكم احتياج دارد !
طرفدار هرآنچه مي شوم كه تا به حال نبوده ام
منطق ديگر برايم مفهومي ندارد.
مي گذارم توهماتم آزادانه دور ِ خانه بچرخند و بياميزند با آن طرف ِ پنجره، با آن راحتي ِ سفيد ِ‌ نرم،
با شكلات هاي تلخ ِ توي يخچال، با فرشته هايي كه در دستشان فانوس هاي آبي دارند،
با شمع هاي عطري ِ روي طاقچه، با جعبه ي كادويي ِ توي كمد ام،
با باغ ِ هميشه سبز ِ پشت ِ اتاقم.......
مي گذارم هر نگاهي دلم را تسخير كند، مي خواهم براي يك روز
مثل دختركاني باشم كه تمام ِ روزها را
مفتون ِ
نگاهي مي شوند.









*
يه نياز مبرمي دارم به Male courage الان
انقدر
كه بتوانم تيغ ِ گيوتين را رها كنم
روي سر ِ
بي گناه ترين اسير.










*
يك اتفاق مي خواهم
به همراه ِحسي شبيه به حسي كه موقع ِ بازكردن ِ‌ فولدر ِ دانلودها يا نامه هاي راه ِ دور
بهم دست مي دهد.











*
من خيلي وقت است نشسته ام اينجا
در آرامشي
خون آلود.












*
اصلا ميداني
من عاشق ِ نامه هاي گم شده هستم
همان ها كه هي منتظرش هستي
ولي هيچ وقت به
دستت
نمي رسد.
اين جان به سر كردنش حالم را جا مي آورد.












*
اين اتوبان زندگي
زيادي دراز و بي انتها است به نظرم
حوصله ي آدم را سر مي برد
يك پل هوايي مي خواهد با پله هاي برقي و سقفي شيشه اي
به طرف ِ
چند ضلعي هاي نرم ِ سفيد و آبي
و فرشتگاني بندانگشتي.
آدم برود آنطرف ها يك چرخي بزند براي تنوع
و دوباره برگردد.











*
امروز
تلاش ِ بچه هاي دزد ِ محل
كه در صدد دزديدن ِ
عشق ِ تو بودند
بي ثمر ماند
عزيزم.

آسوده بخواب.













---

Posted by: Abysmal @

دوشنبه، شهریور ۲۰  




*
کنسرت گروه Elohim


گروه اِلُهیم (Elohim) اقدام به برگزاری کنسرتی نموده که شامل تلفیق کاور چند آهنگ از گروه محبوب آناتما (Anathema) و کارهای خودشان است.




* زمان کنسرت: چهارشنبه و پنج شنبه 29 و 30 شهریور - ساعت 18 الی 20
* مکان کنسرت: بلوار میرداماد - روبروی پمپ بنزین - خیابان کازرون جنوبی - پلاک 3 - موسسه فرهنگی هنری راحیل
* قیمت بلیط: 6000 تومان



* بلیط های کنسرت از تاریخ چهارشنبه 15 شهریور در مراکز زیر قابل تهیه می باشد:


1- میدان محسنی - ابتدای میرداماد - پلاک 62 - مرکز موسیقی بتهوون - تلفن: 22253776
2- خیابان جمهوری - پاساژ پیروز - گالری اتابک - تلفن: 66720162
3- میدان ونک - خیابان ونک - پاساژ تک - تلفن: 88799260







پ.ن:
فكر نمي كنم بد بگذره.
خلاصه، هم فال ِ هم تماشا !!












---

Posted by: Abysmal @

یکشنبه، شهریور ۱۹  





*
رفته بودم با كسي حرف بزنم كه كهنگي اش بيشتر از بقيه بود. صرفاً به خاطر ِ غرغرهايي
كه مي دانستم حوصله ي هر كسي جز چند نفري را سر مي برد.
خب خودم هم حوصله ي غرغرهاي كسي را ندارم.
دو ساعت بعد
توي راه ِ برگشت توي خيابون غرغرهايم را به ياد نمي آوردم
ذهنم پر شده بود از شكل ِ كلمه هايي كه بوي گندش ذهنم را پر كرده بود.
سخت است
آدم ببيند كسي كه روزي
سخت ترين بود توي ذهنش، حالا شده آدمي غريب احوال....



















---

Posted by: Abysmal @

جمعه، شهریور ۱۷  

*
كاغذ بيبي چك و گذاشته بودم توي ظرف ِ ادرارم و خودم نشسته بودم روي سراميك هاي
سرد ِ دستشويي.
تپش ِ قلبم وضعيت ِ عادي نداشت. حالت تهوع ِ تخمي هم از شبش باهام بود.
چشمام و بسته بودم و آرزو مي كردم وقتي بازشون مي كنم خط ِ سوم ِ كاغذ، رنگي نشده باشه.
بيشتر از اينكه نگران ِ خودم باشم، داشتم فكر مي كردم اگه بچه اي در كار باشه، يه موجود ِ‌ زنده ي
موريانه اي توي شكم ِ‌من، بچه ي من !!
دلم براي مرده ي كوچولوش تنگ مي شد.
حس ِ مادري كه به بچه ي هنوز نداشته اش فكر مي كنه،
موهاي نرمش ،لپ هاي آويزانش، با آن پوست ِ لطيف كه با فشاري كوچك سرخ مي شود....
شب، وقت ِ خواب، دستم و گذاشته بودم زير دلم و منتظر بودم تا چيزي حس كنم !
حرفي كه بارها به شوخي به اش گفته بودم، مدام توي ذهنم مي چرخيد و حالت تهوع ِ من
شديدتر مي شد: « تو باباي بچه مي .... »
هه ، خنده دار بود.
يك شوخي مسخره كه هزار بار سرش روده بر شده بوديم به يك كابوس تبديل مي شد.
موبايل و گذاشته بودم زير بالش و با هر صداي ويبره اش پرت مي شدم آسمان.
با تمام ِ‌ دلداري ها و اطمينان دادن هايش من هنوز نگران بودم و اين اصلا دست خودم نبود.
حالا ديگه دست ها و پاهاي من از سراميك هاي سرد ِ دستشويي هم سردتر بود.
چشمام و به زور و اجبار باز كردم.
حالت تهوع ام همانجا ميان سراميك هاي سرد و آن نور ِ زرد و سفيد گم مي شد...
تكه كاغذ را نگاه مي كردم
و براي بچه ي هرگز نداشته ام
گ
ر
ي
ه
كردم.



















---

Posted by: Abysmal @

سه‌شنبه، شهریور ۱۴  


Hinder _ Better Than Me
I think you can do much better than me
After all the lies I made you believe
Guilt kicks in and I start to see
The edge of the bed
Where your nightgown used to be
I told myself I wouldn't miss you
But I remembered
What it feels like beside you
I really miss your hair in my face
And the way your innocence tastesAnd
I think you should know this
You deserve much better than me
...









---

Posted by: Abysmal @

شنبه، شهریور ۱۱  

*
خيلي منطقي ست
كه نصفه شب ِ‌من را به هم بزني به خاطر ِ خاطره اي دور كه هوسش
حالا
الان
بعد از آن دوران ِ سخت ِ مقاومت
بعد از رخوت غريبي كه دو سال مهمان ِ چشمهاي من بود
بعد از خستگي از عزيمتت
درمانده
تازه جان يافته
به جان ِ شما افتاده و ...
بيخيال
آمده بودم بگويم
من از گذر ِ خواب ِ پريشان ابر آمده ام
در رعدي كه شكاف انداخت
قصر شيشه اي ِ
شب
هايم
را.






*
من ام
و يه نصفه شب ِ
آبي نقره اي.







*
شبي كه قرار است
چشم هاي
تو
ستاره اش باشد.







*
قديم ها
طلوع خورشيد تولدي بود
و غروبش مرگي
حالا
انگار آنچه پيشترها ديده ايم و شنيده ايم
فريبي بيش نبوده
دگرگون شده همه چيز.





*
باد مي آيد و تو مست و آواره
در دنياي من
مي چرخي.







*
بي تفاوتم.
بي اعتنا.






*
حرف زياد است.
يادم نيست.





*
يك نصفه شب ِ تابستان كه سردترين شب سال شد.






*
اصرار مي كند كه برقص
مي گويم من از مادرم اجازه ندارم!
با لحن ِ جدي مي گويد، مثل ِ اينكه تو بچه ي زور هستي! با زور بايد باهات رقصيد،
با زور بايد خوابوندت، با زور بايد... !!!!









*
نصقه شب تان بخير
عابران ِ خواب آلود.






















---

Posted by: Abysmal @  





*
در خاطره ام لحظه اي هست كه ناگهان صداها همه خاموش مي شوند و او كه دراز كشيده،
با يك دست زير سرش و چشماني كه آنطرف تر از سقف را مي خواهد.
و حجم ِ سرد ِ دختري كه فكر مي كند،
فرشته ها سختگير ترند از دختران ِ باكره اي كه سياه پوشيده اند.























---

Posted by: Abysmal @