html>

  SeCreT GaRdeN

 
 



دوشنبه، فروردین ۱۳  

*
شايد اين اولين باري باشد كه دوست ندارم بفهم ارديبهشت دارد مي آيد. نه به خاطر
اينكه يك سال به سنم اضافه مي شود
نه
به همان دلايلي كه دو ماه را به خاطرش با خودم جنگيدم تا برود جزوِ‌ خاطره هاي
فراموش شدني.....
انقدر همه چيز سريع و باور نكردني اتفاق افتاد كه نفهميدم چه وقت به كجا خوردم كه
همه جايم از ضربه اش كبود شد.
حالا
اين فرورديني كه نفهميدم كي آمد تمام مي شود و باز من مي مانم و ارديبهشت ِ لعنتي
راستش را بخواهي
همه ي اميدم شده اي تو
بلكه با تو اثري از ضرب ديدگي نماند روي تنم .
هنوز هم به انزوا نمره ي بيست مي دهم ، به شب و به انزوا
پريشب هديه اي كه سال پيش از دست ِ كثيف ِ هرزه اي گرفته بودم ، هديه دادم به كسي
كه تولدش رفته بودم.
شب اش هم جلوي چشم ِ همه ي ماهي ها
او را بقل كردم
و هرچه لذت بود به اش دادم
با همه ي وجودم.













---

Posted by: Abysmal @