دوشنبه، مهر ۳
*
همه ي آدم هاي دور و برم جرم گرفته اند.
با مغزهايي كه از پاييز پارسال تا امسال هيچ رشدي نكرده اند.
چــقــدر تهوع آورست
كه آدم چشم باز مي كند مي بيند
فقط دو استثنا برايش مانده كه نيازي به جرم گير ندارند.

*
با يكي از استثناها، براي اينكه حوصله امان سر نرود از دوروبرمان
مي خواهيم برويم جنگل ِ ابر
همانجا كه فقط
مه
دارد با
جنگل
چند روزي چادر بزنيم
گوشت ِ سنجاب به سيخ بكشيم و مدام به هم تجاوز كنيم.
بعدش هم مي رويم كوير ِ مصر
توي يكي از اتاقك هاي زير ِ زمينش
روزها با بادبزن هاي حصيري خودمان را باد بزنيم و هوش همديگر را بسنجيم
شب ها هم كه هوا سرد مي شود
همديگر را بقل كنيم
و دو نفري بلندترين قصه اي كه مي توانيم ببافيم
براي كمك به بچه هاي شب زنده دار.
*
خسته
و كمي تا قسمتي
افسرده.
*
اگه خيلي مردي
برگرد
دوباره توي چشام
زل بزن.
*
يا همه بايد آسماني مي شدند يا جهنمي.
اين حد اعتدال
اين نبرد تنگاتنگ
اين تقابل خوبي و بدي
ديگر دارد حالم را به هم مي زند.
---
Posted by: Abysmal @